چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

بوی عرق

بوی عرق خودشو خیلی دوست داشت.  یقه ی زیرپیرنیاش همه گشاد شده بود.  زیاد می شد که وقتای بیکاری سرشو تو تی شرتش می کردو  خودشو بو میکرد،

سالای آخر که فهمش شده بود افتاده تو سرازیری وصیت کرد که با بوی عرق خودش خاکش کنن. طفلکی این آخر سریا که حالش اصلا به جا نبود خیلی حمام نمیرفت. می ترسید بمیره و عرقش به تنش نباشه.