چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

سیب٬ حبیب

استیو جابز (مدیر و بنیانگذار شرکت Apple) مُرد. و همه‌ی نشریه‌های سینمایی و

الکترونیک و عمومی و زرد و ... پر شد ازعکس‌ها و مقاله‌ها و خاطرات درباره‌ی او.

حتی روی درِ بعضی از کامپیوتری‌های کوچک یک شهر دورافتاده هم می‌توانی

عکسش را کنار یک سیب گاز زده ببینی.

جابزی که:«در پارکینگ معلولین پارک می‌کند. سر زیردستانش داد می‌زند. وقتی کارش پیش

نمی‌رود مثل بچه گریه می‌کند. در رستوران می‌نشیند و سه‌بار غذایش را پس می‌فرستد و...»


اما من می‌خواهم از حاجی‌بخشی بنویسم... که سه‌شنبه مُرد

اما بعد از نماز‌جمعه تشییع شد.

حاجی‌بخشی‌ای که آن کامپیوتری کوچک که هیچ٬ خودم هم خیلی نمی‌شناسمش.

حاجی‌بخشی‌ای که:« توی جبهه٬ همیشه با نقل و نبات و دوربین می‌رفت بین بچه‌ها و

شارژشان می‌کرد و ازشان فیلم می‌گرفت. در جریان یکی از همین فیلمبرداری‌ها،

پتوی یکی از شهدا را که کنار می‌زند تا از او فیلم بگیرد، می‌بیند

که عباس خودش شهید شده است. آن‎جا پسرش را بغل می‌کند و می‌رود دنبال کارش...»

حاجی‌بخشی‌ای که حبیب جبهه‌ها بود.


نظرات 22 + ارسال نظر
مرتضی دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 22:12

آی گفتی رضا. کاملا باهات موافقم. از تیترت هم خیلی خوشم اومد.
سر همین استیو جابز. من که اصلا نمی شناختمش اینقدر توی رسانه ها و اینور اونور اسمشو شنیدم و تعریف ازش شنیدم که دیگه حالم داشت به هم می خورد.
اون شبی که حاجی بخشی از دنیا رفت، وقتی صحنه هایی کوتاه از حاجی بخشی توی جبهه رو پخش کردن، این که چطور به رزمنده ها روحیه میداد خیلی ازش خوشم اومد. آدم شوخی بود. (یه چیز هم داخل پرانتز بگم، وقتی که داشتن شوخی هاشو پخش میکردن یه تیکه از حرفاشو سانسور کردن)
آره متأسفانه جایگاه افراد در نزد امثال ما عوض شده.

حسین دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 23:55

لایک!

mj m سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 16:03

کل قضیه بله متأسفانه و اینا...و استیو جابزم کلا قضیه خنگی بوده...ولی در مورد حاج بخشی حرف هایی دارم که خواهم گفت!

مجتبی سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 18:17 http://www.mojivstheworld.blogfa.com

فکر نمیکنم برای اینکه خوبی شخص مورد علاقتون رو به رخ مخاطبتون بکشید حتما باید شخص دیگری رو خراب کنید و به گند بکشید(البته از خیال خودتون و د رجمع خودتون)

شاید حاجی بخشی شما انسان خیلی بزرگواری بوده و سر هیچ کسی داد نمیزده و همه از زن و مرد جز مهربانی و لطافت چیزی ازش ندیدن(البته من که نمیشناسمشون ولی بعید میدونم چنین انسانی رو)
اما به هر حال حاجی بخشی کجا و استیو جابز کجا؟؟؟؟؟؟!!!!!!

به قول معروف فلان چه ربطی دارد به شقیقه؟؟؟؟!

بیایید با هم این اخلاقهای غیرحرفه ای و ایضا غیرمنطقی رو کنار بگذاریم و دست از این قیاس های مع الفارغ برداریم.هر چند هم که با این قیاس ها جملاتمون زیبا و دلنشین بشه.....


یه یارویی مدیرعامل بوده و کلی تحولات در دنیای الکترونیک ایجاد کرده،یه یاروی دیگه رزمنده بوده و لابد خیلیا دوسش داشتند ولی اینکه این دوتا چه ربطی به هم دارند که حتما باید یکیشون رو به گند کشید تا اون یکی رو بالا ببریم،نمیفهمم

mj m سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 20:19

من قبول دارم استیو جابز تو کار خودش و مورد خودش از این حاجی بخشی به مراتب خفن تر بوده و مقایسه از این نظر تا حدی اشکال داره ولی این که مجتبی، ربطشو نمی فهمه رو...نمی فهمم!

مجتبی سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 23:28 http://www.mojivstheworld.blogfa.com

حاج جواد حقیقتش من نمیفهمم که دوست نویسنده ی این پست با ارائه ی گوشه هایی از زندگی نامه و خصوصیات اخلاقی جزیی و ریز و کاملا رئالِ استیو جابز(که اتفاقا در شماره این ماه همشهری داستان هم گوشه هاییش چاپ شده)و قرار دادن اون در مقابل یک نمای کاملا کلی و ایده آل و بیشتر احساساتی از شخصی که احتمالا برای نویسنده محبوب بوده(صرف نظر از اینکه آیا او هم پتانسیل این رو داشته که سر کسی داد بزنه یا نه و یا اگر پا میداد جای معلولان پارک میکرد و یا هزاران حرکت منفی دیگر که در زندگی تمامی نوع بشر وجود داره و جزیی لاینفک از زندگی ماست)به چه هدفی میخواسته برسه؟؟؟

مجتبی سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 23:28 http://www.mojivstheworld.blogfa.com

البته میفهمم چرا اینگونه نوشتند دوست عزیزمان و هچنین میدانم که خودشون هم میدونند ولی این نوع نوشتنها همیشه باعث به هم ریختن کفه ی ترازوی منطق میشه........
شاید بهتر بود فرضا (صرفا فرضا،هدفم یاد دادن نیست)چنین شخصیتی رو با یک شخصیت نظامی معلوم الحال مثل هیتلر مقایسه میکردید و اتفاقا به نظرم در اون حالت جا برای حرف زدن و ادبی تر نوشتن هم بازتر بود...

و بالاخره مجتبی دوست نداره بیخود و بی جهت برای سفید جلوه دادن خودمون،دیگران رو سیاه جلوه بدیم......شاید شما جور دیگه ای می اندیشید

مرتضی سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 23:33

من فکر کنم منظور رضا، خیلی مقایسه این دو نفر نیست. بیشتر یه تلنگر به خودمونه که از دور و برمون چه چیزهایی برامون مهم شده و چه چیزهایی بی اهمیت.

mj m چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 00:00

اون دومین کامنت (اولین کامنت بعد کامنت من) رو من هم قبول دارم که تعریف هایی که از حاج بخشی شده...همون ویژگی هایی که می گی رو داره و چنان چه در کامنت اولم گفتم، حرفهایی می خواستم در مورد تعریف هایی که از حاج بخشی شده، بزنم که خیلی نزدیک به اینی بود که گفتی ولی در مورد کامنت سومت راه حل مقایسه با هیتلرت نشون میده هنوز نفهمیدی میخواد چی بگه و این که در مورد اینکه گفتی برای سفید جلوه دادن خودمون دیگران رو سیاه جلوه میدیم این نیست چنان چه، فرد مذکور(جابز) واقعا شخصیت خیلی قوی ای نداشته و این با مثال هایی که از زندگی ایشون زده شده، کاملا روشن هست، و فقط می شه گفت، ظن خواننده بر این میره که شاید حاج بخشی زیادی سفیده جلوه داده شده.

حسین چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 00:53

فکر میکنم مساله خیلی واضح است. دو نفر به فاصله‌ی کمی از دنیا رفته‌اند، یکی از آن‌ها بی‌اخلاق و یکی دیگر فداکار. یک‌سری از افراد آن یکی که بی‌اخلاق بوده را فقط بواسطه‌ی مدیریت عالی‌اش حلوا حلوا می کنند و از این طرف امثال لمپن‌های بالاترین این یکی را که برای این سرزمین فرزند و همه‌ی چیزش را داده، فقط به خاطر "صبر و ثبات"ش مسخره می‌کنند.
مساله این نیست که استیو جابز مدیریتش فلان بوده و بهمان قدر مثلا کار آفرینی کرده، مساله این است که برای ما این ها ( پول و ثروت و کاپیتالیسم ) جای چیزهای واقعی‌تری را گرفته اند.
تلنگر حتی به جابز هم نیست، تلنگر به ماست.

مجتبی چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 01:38 http://www.mojivstheworld.blogfa.com

آق جواد کامنت جنابعالی باز هم نرمتر از کامنت دویتمون حسین خان بود. ولی بالاخره در آخرش دوباره قضاوت َ رو کردی..
تو و من چی کار داریم که جابز شخصیت قوی داشته یا نداشته؟؟؟؟؟
مگه حاجی بخشی شما مثلا شخصیت قوی داشته؟؟؟
مگه معیار تشخیص انسانیت چیزی است که دست من و تو باشه؟؟
من واقعا این تعصبات رو درک نمیکنم
چی شده که استیو جابز شده نماد کاپیتالیسم نمیدونم.
اصلا چی شده که کاپیتالیسم بد شده و انسان رو از زندگی دور میکنه؟؟؟آقای حسین باید پیشاپیش ِ کامنتتون به این نوع پرسشها پاسخ میدادید و بعد کامنت رو ارسال میکردید.

مجتبی چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 01:44 http://www.mojivstheworld.blogfa.com

آقای حسین که از کامنتشون پیداست که عملا دچار تعصب هستند چرا که احتمالا دقیقا کسانی که همچون خود ایشون که بر جابز خورده میگیره بر حاجی بخشی خورده گرفتند رو مشتی لون پن میدانند..
اما جواد،جدای از بحث تعصبات و بی خودی خراب کردن دیگران و عدم اطلاعات کافی سیاسی من از باب ادبی هم گفتم که این نوع نوشتن مناسب نیست...یعنی مخاطب رو هم از جابز زده میکنه و هم از حاجی بخشی...
مخاطب با یک سری ویژگی های رئال منفی از جابز مواجهه و بلافاصله بعد از اون با یک بت مقدس مواجه میشه...باید بپذیریم که مخاطب سال 1390 وبلاگهای ایرانی صرفا یک عده متعصب نیستند که با دیدن عکس آقاشون اشک از چشمهاشون جاری بشه...باید پذیرفت که امروز با بت سازی و احساساتی حرف زدن در مورد کسی بیشتر اون رو به قهقرای فراموشی میفرستیم تا در مقابل تفکر....

مجتبی چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 01:54 http://www.mojivstheworld.blogfa.com

تفکرات من برای جواد مشخصه....من واقعا نمیدونم مخاطبان این وبلاگ از چه قشری هستند...مدهبی؟!صرفا مذهبی؟!مذهبی و ولایتی؟!صرفا ولایتی؟!
اون چیزی که من از این وبلاگ دیدم یک وبلاگ تقریبا ادبی بود.پس به نظرم اومد که مخاطبانتون هم باید اهل ادبیات باشند تا اهل جنگ و تعصب.
نمیخوام زیاد روی کلمه های سیاه و خشمگینی مثل تعصب فوکوس کنید.چون انتخاب دیگه ای ندارم به کار میبرم.
خلاصه که مخاطب امروز مسلما اگه حاجی بخشی رو به صورت مجرد و فارغ از تعصب و در فضایی منحصر به حاجی بخشی بشناسه بهتر میتونه در موردش قضاوت کنه تا این که مثل بقیه بت ها در مقایسه با مشتی شیطان شناسانده بشه.کاری که تا امروز بارها و بارها در مورد شخصیتهای مختلف صورت گرفته و نتایجش امروز قابل مشاهده است.
به طور مثال در مقابل سیاست مداران کثیف و فاسد همه ی دنیا ما آقایی داریم به صافی و زلالی دریا...
مخاطب امروز از آقا تعریف مجرد میخواد.از حاجی بخشی هم همینطور.از همه چیز تعریف معین میخواد.
میپرسه حاجی بخشی کی بود و برای این دنیا و مردمانش چه کرد؟
می پرسه جابز کی بود و برای دنیا چه کرد؟
و درآخر چون مخاطب امروز در سطح شعور نویسنده ی امروز قرار داره دوست نداره که بهش قضاوت تزریق کنند بلکه قضاوت رو کار خودش میدونه و نه نویسنده.
در مورد هیتلر هم هنوز پافشاری میکنم.البته این فقط یک مثال بود ولی چون بحث ادبیه با کامنت نمیتونم بازش کنم.
امیدورام کسی رو آزرده نکرده باشم

na30b چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 11:19 http://fosil.blogsky.com/

من که نمیشناختمش الان شنیدم که کی بوده و ...
خدا رحمتش کنه
امثال این حبیب ها زیادن اما حیف که ...

رضا چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 12:05

می بینم که یه سری بحثایی اینجا پا گرفته!!

در جواب آقا مجتبی٬ چیزی بیشتر از بچه ها ندارم که بگم
فقط نمیدونم چرا مجتبی فکر می کنه هرچیزی که من می نویسم یا قرار به خورد مخاطب داده بشه یا به رخش کشیده بشه؟!!

توی این پست دوتا سبک زندگی رو گذاشتم کنار هم که بنظرم یکی درسته یکی غلط...هیچ کاری هم به خدماتشون نداشتم...فکر هم نمی کنم تعصبی توی نوشته ام باشه.

و ضمنا آقا مجبتبی معیار انسانیت دست من و تو نیست...
اما یه سری میزانایی بهمون دادن که باهاشون معیارشو بفهمیمم...

mj m چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 13:12

دوستان...صرفا برای آشنایی با آق مجتبی بگم که ایشون..

در قدم اول معرفت شناسی مونده و نه اسلام رو قبول داره و نه اینکه اخلاق نسبی نیست و باور داره که اعتقاد چیزی است که مردم درست کرده اند تا کم تر فکر کنند و خودشون رو راضی کنن که به حقیقت رسیدن. ایشون به خدا هم دید سطحی ای دارند و فقط اعتقاد دارند که خدایی هست و نه بیش تر. آق مجتبی جاییش رو تند یا کند رفتم بگو.

ولی این نوشته در میان افرادیست که به بیش از این قائلند. پس لطفا مجتبی کنار بایست.

mj m چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 13:15

از دید ما معیار تشخیص انسانیت اسلامه و اخلاق هم نسبی نیست و غرض از طرح شخصیتی چون جابز که معلومه هنوز هم مجتبی نفهمیدی، این بوده که خیلی در بازه ای، از دید عموم جامعه بزرگ و درست حسابی بوده ولی معیارهای اخلاقی اولیه اسلامی رو نداشته.

مجتبی چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 16:45 http://www.mojivstheworld.blogfa.com

مرسی و تشکر از آق جواد بخاطر توصیف کاملا به جا...به نظرم بهتر بود از اول این رو میگفتی که منم انقدر بیخود و بیجهت صفحه ی سفید ِ وبلاگتون رو سیاه نمیکردم.
اما دلم نمیاد از کنار جمله ی آخرت راحت بگذرم.اونجا که فرمودی:
«از دید ما معیار تشخیص انسانیت اسلامه و اخلاق هم نسبی نیست و غرض از طرح شخصیتی چون جابز که معلومه هنوز هم مجتبی نفهمیدی، این بوده که خیلی در بازه ای، از دید عموم جامعه بزرگ و درست حسابی بوده ولی معیارهای اخلاقی اولیه اسلامی رو نداشته.»

آق جواد حرف بزرگی زدی که واقعا نیازمند بسی تفکر بیشتر بود به نظرم.
معیارهای اولیه ی اسلامی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
با همین معیار بوده که سالهای سال حکومتهای استبدادی دینی خودشون رو تحت عنوان سایه ی خدا بر مردم تحمیل کردند...اصلا نمیخوام بحث رو سیاسی کنم بلکه صرفا نمونه ای بزرگ و مقابل چشم رو گفتم تا بلکم بیشتر در مورد معیارتون بیندیشید(تو رو خدایی که اون رو فرستنده ی دینتون میدونید بیاندیشید) و از قرار که میدونم اگر شعور و دانایی ام از شما دوستان کمتر نباشه مسلما بیشتر نیست جسارت نکرده و ادامه نخواهم داد.خوب شد که نشان دادی از پایه اختلاف نظر داریم وگرنه باید حالا حالاها میگفتیم و میشنودیم.

به وبلاگ ما هم سری بزنید...خوش باشید

mj m چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 20:37

صرف اینکه اینا برای ما معیاره، دلیل بر این نمیشه که ما موافق هر نوع برخوردی با کسانی که این معیارهارو ندارند باشیم و الکی هم شلوغش نکن ...این چیزهایی که از استیو جابز گفته شد و کلا اکثر احکامی که در اسلام در مورد اخلاق درست و ... اینها هست رو یک غیر مسلمان هم قبول داره و اینکه ما اسلام رو هم از روی منطق و با دلیل پذیرفتیم و چیزی نیست که به زور بخوایم به دیگران تحمیل کنیم، چنان که اگر کسی خواست دین رو تحمیل بکنه و از مسیری جز مسیر عقلانی و عدالت پیش بره از ما نیست...آره داداش مجتبی!

هفتانی پنج‌شنبه 22 دی 1390 ساعت 09:14

بابا بحث!
بابا مباحثه!

خیلی قشنگ بود رضا. دمت گرم

حکومت های استبدادی دینی؟؟؟؟؟

عابر پیاده جمعه 23 دی 1390 ساعت 20:48

سلام
تصادفی به وبلاگ شما سر زدم
این متن عالی بود... حرفِ دل ما بود...
یا علی مددی

باروت دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 09:04 http://barut.ir

متن خوبی بود
حالم گرفته شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد