یکی بود یکی نه بود. نه ی قصه ما یه معشوقی بود که غیر از خدای مهربون، هیچی به ...شم نبود.
پسر قصه ما چندروزی بود که دیگه پسر نبود. دیگه برای خودش ماشالله مردی بود!
آقا پسره، گل پسره، می خواست با نه دوست بشه. بهش می گفت قند عسلی، دخمل دخملی، چرا با من دوست نمیشی، بگو برات چی کار کنم؟ کجامو جرواجر کنم؟!
هرچی می گفت، مرغ نه ی قصه ما، مرغ خانوم یه پا داشت.
آقا پسره، گل پسره کم اورد، چپید گوشه خونشو از اون به بعد تو هرچیزی نه اورد.
باحال بود ...
that's not you!!
مشکل منطقی داره هر چند که بازی با کلماتش قشنگه
هر نه ای که نه نمیشه و هر مشکی پارسی کولا!
البته کلمه پشم هم نه تنها بی ریخت کرد کارت رو بلکه بی ریخت کرده کارت رو
اره، از قسمت پشم، خیلی راضی نبودم..عوضش کردم.
"ازدواج"، دغدغه این روزهای "چند خطی" و علی الخصوص "ام جی ام".
احمدم نیس نجاتتون بده از این وضع.
بخواب بابا، بابابزرگ!
این آقا پسر قصه ی تو
چقدر شبیه منه!
اما خدا را شکر هنوز تو دام عشق و اینها نیافتادم
با این حال کاملا مستعدم برای نه گفتن...
زلف گره زدیم!!!
نفرماییدو اینا!
جالب بود...
آقا پسره این جمله را سرلوحه ی کار خودش قرار داده بوده: مثل تو می شوم
راستی اگه جای پسره بودم به دختره می گفتم گور بابات
نمی خواد نخواد
ایول...باحال نوشته بودی
خیلی خوشم اومد...
اما حسین راست میگه !