چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

داستان بچه ها

یکی بود یکی نه بود. نه ی قصه ما یه معشوقی بود که غیر از خدای مهربون، هیچی به ...شم نبود. 

پسر قصه ما چندروزی بود که دیگه پسر نبود. دیگه برای خودش ماشالله مردی بود!

آقا پسره، گل پسره، می خواست با نه دوست بشه. بهش می گفت قند عسلی، دخمل دخملی، چرا با من دوست نمیشی، بگو برات چی کار کنم؟ کجامو جرواجر کنم؟! 

هرچی می گفت، مرغ نه ی قصه ما، مرغ خانوم یه پا داشت. 

آقا پسره، گل پسره  کم اورد، چپید گوشه خونشو از اون به بعد تو هرچیزی نه اورد.