روز مرگی یه جایی از پا درت میاره یعنی جوون تر که هستی هی مبارزه می کنی هی می خوای متفاوت باشی، متنوع زندگی کنی، زیاد به در و دیوار می زنی ولی در نهایت خسته می شی، اون وقته که با یه نگاه خسته با ریشای اداری دست تو دست روزمرگی میری سر کار...هرچی نباشه مسئولیت یه زندگی به دوشته و نمی تونی ول بچرخی که مثلا آقا می خواد متفاوت باشه. باید پاشی کت شلوار رسمی رنگ و رو رفتتو بپوشیو بری تو دل روز مرگی.
و این درد است ...
چه عجب!
قشنگ بود.
قشنگ و کلیشه ای.
قشنگ بودتر.
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
chet torin bache ha?
merci ke dar naboodam be webam sar mizadin
chashm az in be bad too webetoon pahnam
+20
کارت درسته... زدی وسط خال... دمت گرم... و این همون زندگیمونه!
آپم
پشت میز نشینی از زمانی شروع شد که آدم ابله سیب رو گاز زد...
ربطش رو نمیدونم اما اینو میدونم هرچی میکشیم از دست آدمیت خودمونه
خیلی وقته قابل پیش بینی شدیم
قابل پیش بینی بودیم