چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

آرزو

کمانداری٬ سه درخت خشکیده را گفت: چی می‌خواهید تا برآورده سازم؟

اول گفت: می‌خواهم زیباترین لبخند دنیا برای من باشد.

دیم گفت: می‌خواهم زیباترین آرزوی دنیا را برآورم.

سیم گفت: می‌خواهم هم‌نشین زیباترین آفریده‌ی دنیا باشم.

کماندار٬ هرسه را برچید و گفت: به آرزویتان می‌رسانم...

و از هر یک تیری ساخت. و هر کدام به سه شعبه.

با اولی٬ شیرخواری را سیراب کرد و لبخند بر لبانش نشاند.

دیم را بر نوجوانی رها کرد که می‌خواست پیش از عمو بمیرد.

و سیم را کنار قلب یک مردٍ تنها نشاند...


نظرات 5 + ارسال نظر
میکروب سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 19:27 http://rasoulfrj58.blogfa.com/

خوب بود رفیق...
دمت گرم...

افرا سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 19:48

بیست بیست بود ... همین !

مرتضی سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 21:11

فوق العاده بود رضا. قشنگترین پستی که تا حالا گذاشته بودی همین بود. خدا خیرت بده.

هفتانی پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 06:48

بسی عالی

هر سه بر سینه ی مرد تنها نشست

فهیمی دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 01:44

سلام رضا
متن زیباییه،ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد