عباس آقا بقاله سر کوچمون بود. همیشه بقالیش باز بود و اگه کارم براش پیش میومد به کسی می سپرد تا بقالی باز باشه، یه هو اگه کسی چیزلازم شد، معطل نمونه. خونشم ته کوچه بود و تنها زندگی می کرد و هر وقت تو کوچه از ما بچه ها رد می شد یه بغلی به توپ می زد و آجیلی به ما بچه ها می داد و ما هم خیلی دوسش داشتیم.
عباس آقا همه کاره بود. تو کوچه بهش می گفتن آچار فرانسه. از رنگ کاری گرفته تا کارای برقی و لوله کشی و تعمیر لوازم برقی منزل محله با اون بود. هرجایی فکرشو بکنی، یا یکی، آشناش بود، یا خیلی بهش ارادت داشت و هر کسی هر کاری می خواست بکنه، حداقل مشورتی با عباس آقا می کرد.
یه بار یادمه دبستان بودم که رفتم تو آشپزخونه، دیدم عباس آقا تا ناف، زیر دست شویی آشپزخونمون بود و همین جوری که داشت سیفونشو درست می کرد، به مامانم می گفت، اگه خواست برنج زیاد درست کنه چی کار کنه که شفته نشه و از برنج درست کردناش تو مسجد محل، تو ایام عاشورا و تاسوعا می گفت.
بچه که بودیم تو جمعای دورهمی زنای محل، زیاد می لولیدیم. یادمه تو هر بحثی یه خاطره، زنای محل از عباس آقا داشتن و همه آخرسری دعاش می کردن.
همین چند وقت پیش بود که مرد... موقع خاک کردنش از پیرا که توشون دوستای قدیمیش بودن تا بچه ها که آجیل زیاد از دستش گرفته بودن، همه بلااستثناء، گریه می کردن.
یادمه که محل، جدای ناراحتی، عزا گرفته بودن که چجور ادامه بدن.
خدا رحمتش کنه
عید شما هم مبارک
سلام
زیبا نوشتی.ممنون از دعوت.برقرار باشی.
از چند خط بیشتر بود
نخوندم
سید جان، به "..."م!
چه خوب که پاک شد مطلب قبلی !
آره، اون قبلی رو، منم که نوشتمش، خوشم نمیومد، جمله ها خوب نبود.
سلام
قشنگ بود...
شخصیت رو خوب رسونده بودی
ولی جمله های آخر یه کم چکش کاری میخواد
بله، متأسفانه!
سلام خدا بیامرزتش
من هم سال پیش یک عزیز رو از دست دادم که دقیقا شبیه همین عباس آقا بود.
در ضمن ممنون از اینکه به وبلاگ من سر زدید و لطفی که داشتید
روون بود.
خیلی خوب بود
ایولا
خدا رحمتش کنه
این آدما بعد رفتنشون تازه معلوم میشه کی بودن
یه کم صبر کن
راستی چرا مرگشو توصیف نکرده بودی؟
اول باید بگم که این، یه قسمت از یه داستان بود که بقیشو هنوز نساختم!
جواب:مد نظرم، زندگی عباس آقا بود.
راستی تر
اگه سه شنبه ها را دوست داری بگو ما یه روز دیگه را دوست داشته باشیم برای پست گذاشتن
گذاشتن پست در یک روز از دو جواد چیز خوشایندی نمی تونه باشه
این کارهارو رضا تو باید انجام بدی مثلا.آقای مدیر!
بذار انقدر من و تو پست بذاریم، کلا وبلاگ جواد بشه، بره باباو!
روحش شاد . به قول سعدی:
مرد نکونام نمیرد هرگز
سلام بر شما عیدتان مبارک
ما هم تو کوچمون یه بقالی داشتیم که اسمش مشت عباس بود.بچه که بودم عشقم خریدن ادامس بود که خودش میذاشت تو جیبم
که مبادا وسط راه گمش کنم!
راستی یادم رفت بگم
خدا مشت عباس رو بیامرزه!
روحش شاد
زیبا نوشته بودیی
خدایشان بیامرزاد ....
اگه دوتاتون یه روزو انتخاب کنین واسه نوشتن بهتر نیست از اینکه چارتاتون به هیچ روزی افتخار ندین ؟!
راست میگه بچه ها !
همه متنت باید فدایی جمله آخرت میشد که چه خوب شد
اصلا هم چکش کاری نمیخواست :دی