چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

چندخطی

خیلی کوتاه و گذرا: مثل بازدم

آدمهای فضایی

گفت: آدم که نمی داند داستان فیلم چیست.بلکه میرود شخصیت ها را بشناسد

گفتم: می داند که بالاخره داستان دارد

گفت: بله. اما غرض اولی و اصلیش شناختن شخصیت و آدم جدید است

توی تاکسی آدمها حرفهای تکراری میزنند ، نه به این قصد که چیز جدیدی بفهمند، بلکه می خواهند همدیگر را بشناسند.

گفتم: بله. می خواهیم آدمها را بشناسیم. اما آدمها در موقعیتها و کنش ها و واکنشهاست که شناخته می شوند

گفت: اگر این را قبول داشته باشی آنوقت فیلم بدون داستان اصطلاحی هم می تواند فیلم باشد. فیلم شخصیت محور...

گفتم: اتفاقا شخصیتها در رتبه اهمیت بعد از داستان اند

یعنی آدم چون فکر میکند که فیلم داستانی دارد که –طبق تعریف داستان- می تواند او را از تعادل اولیه به تعادل ثانویه برساند می رود فیلم را ببیند. اما چون داستان بدون شخصیت پا نمیگیرد به شخصیتها هم گرایش پیدا می کند.

گفت: شخصیت!

گفتم: داستان!

دیگری از راه رسید گفت: فضا!

نظرات 6 + ارسال نظر
Anna دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 12:17 http://lapeste.blogsky.com

اولین کلیک در وبلاگ های به روز شده شد چند خطی

ما ناشناخته ایم حتی از ادمهای فضایی بیشتر ناشناخته تر
سلام و عیدت مبارک

[ بدون نام ] دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 15:06

بیچاره آدم شماره 3،

چی‌کارش داری، بذار حرفشو بزنه! :)

این تعادل اولیه به ثانویه هم نشنیده بودم!

mj m دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 15:06

این بالایی از من بود!

حسین دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 21:38

تعلیق!

حسین دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 21:39

در ضمن شما ما رو صاف کردین با این فونتاتون

هفتانی سه‌شنبه 17 آبان 1390 ساعت 18:35

عجب سید.اومدی
قشنگ بود
رضا!یه حبه قند فیلم خیلی خوبی بود
اما من دوست دارم فیلم داستان داشته باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد